خواب با عينك
ازيكی پرسيدن:چرا تو خواب عينك می ذاری؟
گفت: آخه چشمام ضعيفه. می خوام خواب ها رو خوب ببينم!
مناره
احمقی با دوست احمق خود به مناره ای نگاه می كرد كه
گفت:كسانی كه اين مناره را ساخته اند بايد خيلی قد بلند باشند.
رفيقش گفت:احمق. كسی به اين بلندی نيست. اول مناره را روی زمين ساخته اند بعد بلندش كردن.
ارباب با ارزش
شخصی برای اربابش گوسفندی برد و ارباب دستور داد به او الاغی بدهند.
روستايی گفت:قربان اختيار داريد. شما خودتان بيش تر از صدتا الاغ برای ما ارزش داريد.
(اربابه هم می تونست بگه توهم برام بيش تر از صد تا گوسفند ارزش داری!)
آخرين دندان
معلم: آخرين دندان دهان انسان چه نام دارد؟
شاگرد:دندان مصنوعی!
مدرك قتل
قاتلی را در دادگاه محاكمه می كردند.
قاضی: شما چطور او را با يك مشت به قتل رسانديد؟!
متهم:تشريف بياوريد جلو نشانتان بدهم!
من يا ما؟
خانم با عصبانيت به شوهرش گفت:تو ديگه شورش را در می آوری.همش می گويی تلوزيون من،خانه ی من، پسر من!
شوهر: حق با شماست حالا می شود بگوييد شلوار ما كجاست؟!
سوالات شب اول
بابايی مرده شور بوده. بعد از يه ودت می گيرنش دهنشو سرويس می كنند.
می پرسند:بابا اين بی چاره چی كار كرده بود؟
می گن: اينپدر سوخته سوال های شب اول قبر و تكثير كرده بود، بين مرده ها پخش می كرد!!!
لا
معلم: سعيد می دانی در فارسی «لا» يعنی چه؟
- نه آقا.
-آفرين
راست و دروغ عواقب داره!
قاضی به متهم: می دانی اگر دروغ بگويی چه سرنوشتی داری؟
متهم: بله می دانم می روم به جهنم.
- واگر راست بگويی؟
متهم:می روم زندان!
(بيچاره شب قبلش چه قدر تو اين دو راهی فكر كرده.من كه گزينه ی دوم رو انتخاب می كنم. اون دنيا را حت باشم بهتره. نه ؟؟؟!!!!)
جويندگان طلا
معلم: بگو ببينم طلا بيش تر كجا يافت می شود؟
شاگرد: اجازه! اگه می دونستم كه اين جا نبودم!
جايزه ی پدر
پروانه: پدر مژده بده! شما ده هزار تومان برنده شديد
پدر: چطور مگه؟
پروانه: چون شما قول داده بوديد اگر قبول شوم به من جايزه بدهيد، ولی من مردود شدم!
فاعل خوردن
معلم: وقتی می گوييم گاو علف می خورد، فاعل اين جمله كدام است؟
علی: آقا اجازه! توی آخور!
بخند بخند
مولف:مصطفی وفايی
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:
,
ساعت
11:34 توسط Yasaman
| |
تبادل
لینک هوشمند
ورود
اعضا:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
