The flight in horizon with request wings and lover heart...
رژيم هایغذايی وحشتناك به چيز هایناسالم و ترسناكیكه بعضی از افراد میخوردند،نگاهیبيندازيد: 1- بعضی از افراد، خاك میخورند. اين كار،غير بهداشتیاست. خاك پر از ميكروب است و طعم نا مطبوعیدارند.( میگويند كه كسانیكه كم خونی دارند به اين كار راغبند) 2- در سال 1927 خانمی از درد شكم شكايت داشت. او فورا به بيمارستانیدر اٌنتاريو در كانادا رفت. در آن جا پزشكان فهميدند كه او 533/2 ماده خارجیشامل 947 سنجاق خميده بلعيده است! 3- اما جايزه براینفرت انگيز ترين رژيم غذايِ به « مايكل لوتی تو » از فرانسه تعلّق گرفت. او در كشور خودش به عنوان «آقایهمه چيز خوار» مشهور شد. از سال 1966 آقایهمه چيز خور در تمام مدّت مشغول خوردن به شيوه ی خودش بوده است:
18 عدد دوچرخه يك عدد دستگيره ی صندوق 2 عدد تخت خواب يك جفت چوب اسكی ...!!! او هر روز 900 گرم فلز میخورد. تمام اين ها را بدون سو ٍ هاضمه می خورد( شما اين كار را نكنيد ممكن است مثل او خوش شانس نباشيد) 4- اشتها به وسيله یهيپوتالاموس در مغز كنترل میشود.در يك آزمايش، قسمتی از هيپوتالاموس موشی را برداشتند و موش آن قدر غذا خورد كه خيلی چاق و بيمار شد. 5- در همين لحظه ميليون ها نفر با رژيم غذايیمشغول كم كردن وزن خود هستند.اما آدم ها واقعا نيازی به از دست دادن وزن ندارند، مگر آن كه به طرز وحشتناكی بيمار باشند. مثل ويليام. ج. كوب. او در سال 1962، 364 كيلوگرم داشت! به قدری چاق بود كه فقط می توانست مثل بشكه دور خودش بچرخد.-تعجّب نكنيد- در نظر بياوريد 91 كبلوگرم چربی اضافه را با خود حمل میكرد! ويليام تصميم گرفت كه رژيم بگيرد و در طول يك يا دو سال وزنش به 106 كيلو گرم رسيد. او به اندازه ی سه مرد چاق وزن كم كرد! بيش تر افراد میتوانند در حدود نصف وزن طبيعی خود، وزن كم كنند. اگر شخص چيزی نخورد، اتفاق واقعا ناخوشايندی كه می افتد، اين است كه پس از تقريبا سه هفته می ميرد! شناخت و نيمه شناخت چهار قورباغه روي كنده ي چوبي كه در كناره ي رودي بزرگ بر روي آب شناور بود، نشسته بودند. ناگهان موج بلندی از راه رسيد و كنده را به وسط رودخانه برد و آن را با جريان آب به حركت در آورد. قرباغه ها از اين سفر لذّت بخش بر روی آب به وجد آمده، شروع به رقص و خوش حالی كردند. زيرا دور شدن از كناره ی رود برايشان امری بی سابقه بود. لحظه ای بعد قورباغه ی اوّل فرياد زدك« چه كنده ی عجيب و غريبی! نگاه كنيد دوستان اين كنده عجيب مثل موجودات زنده راه می رود. به خدا كه هرگز تا به حال چنبن چيز نشنيده بودم!» قورباغه ی دوم در جواب غورباغه اول گفت:« اين كنده نه راه می رود و نه حركت می كند و آن طور كه تو خيال كرده ای عجيب و غريب هم نيست. بلكه اين آب رودخانه است كه بر اساس طبيعت خود به سوی دريا سرازير است و با اين سير طبيعی كنده و ما را كه بر آن نشسته ايم با خود می برد.» قورباغه ی سوم گفت:« به جان خودم كه هر دو در اشتباهيد. زيرا نه كنده حركت می كند و نه رودخانه. حقيقت اين است كه فكر ما در درون ما متحرك است و همين فكر است كه ما را به گمان می اندازد كه اجسام حركت می كنند.» بحث سه قورباغه در اينكه چهچيزی حقيقتا در حركت است، بالا گرفت؛ امّا نتيجه ای به دست نيامد. سپس آن سه قورباغهد متوجه قورباغه چهارم شدند كه آرام و بی صدا نشسته بود و به جر و بحث آن ها گوش می داد. هر سه با هم نظر او را پرسيند. قورباغه ی چهارم گفت:« دوستان خوبم همه شما درست می كنند و حرف هيچكدام از شما غلط نيست. چرا كه حركت در يك زمان هم در كنده وجود دارد هم در رودخانه و هم در فكر ما.» امّا سه قورباغه حرف او را نپذيرفتند. چرا كه هر كدامشان معتقد بود كه حرف خودش درست است و ديگران در اشتباهند. امّا عجيب اتّفاقی است كه بعد از آن افتاد! سه قورباغه ی متخاصم بعد از جنگ و جدال و مشاجره با هم كنار آمدند و دسته جمعی قورباغه ی چهارم را از روی كنده به داخل رودخانه پرت كردند! چشم يكي از روز ها چشم رو به رفقايش كرد و گفت:«من آن طرف اين دره ها كوه بزرگي مي بينم كه ابر همه جاي آن را پوشانده است. واقعا چه كوه باشكوه و زيبايي!» گوش به حرف های چشم گوش داد و سپس گفت:«اين كوهی كه تو می گويی كجاست؟ من كه صدای آن را نمی شنوم.» آن وقت دست گفت:« امّا من هر كاری می كنم نمی توانم اين كوه را لمس كنم؛ بنابراين كوهی در كار نيست.» بعد از دست، دماغ گفت:« من نمی فهمم چگونه ممكن است كوهی وجود داشته باشد و من نتوانم بوی آن را بشنوم. محال است كوهی در كار باشد.» چشم از شنيدن حرف های رفقايش رو برگرداند و در دل خنديد. امّا حواس ديگر دور هم جمع شدند و در مورد ادّعا ی واهی چشم با هم به بحث و گفتگو پرداختند و بالاخره بعد از يك بحث مفصّل به اتّفاق آرا نتيجه گرفتن:« چشم بی برو برگرد عقلش را از دست داده است.» ايجاد سابقه در سال 1939 ارتش شوروی، كشورهای بالتيك از جمله لتونی را ضميمه جمهوری های شوروی كرد. كنسول دوم آمريكا در «ريگا» پايتخت لتونی، ناظر ماجرا بود. او نگران بود كا مبادا سربازان شوروی پايگاه تداركاتی صليب سرخ آمريكا را غارت كنند. او به وزارت خارجه آمريكا تلگرافی زد كه اجازه دهند پرچم آمريكا را بالای پرچم صليب سرخ بيفرازد تا موجودی انبارها حفظ شود. امّا پاسخ مقام مسئول اين بود: «چنين كاری سابقه ندارد.» كنسول دوّم، پرچم آمريكا را در جايی كه میخواست برافراشت و سپس به وزارت خارجه خبر داد كه : «از امروز سابقه را ايجاد كرده ام». ما به مردانی نياز دازيم كه به چيزهايی بينديشند كه پيش از اين كسی به آن ها نينديشيده باشد. جان اف كندی مشكلات خود را شكلات كنيد مسعود لعلی THEBRIGHT.LOXBLOG در اين حادثه تمامي دار و ندار مرد بازرگان سوخت و خاكستر شد و خسارت هنگفتي بر او وارد آمد. فكر مي كنيد آن مرد چه كرد؟خدا را مقصّر شمردو ملامت كرد يا اشك ريخت؟او بالبخندي بر لبان و نوري در ديدگان سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا!اكنون مي خواهي كه چه كنم؟» مرد تاجر پس از نابودي كسب پر رونق خود تابلويي بر ويرانه ي خانه و مغازه اش آويخت: مغازه ام سوخت. خانه ام سوخت. كالاهايم سوخت. اما ايمانم نسوخته است. فردا شروع به كار خواهم كرد. اين نمونه انساني است كه شيوه ي رويارويي صحيح با كشمكش ها ي زندگي را در رنج ها و دشواري ها آموخته است. شما عظيم تر از آني هستيذ كه مي انديشيد۳(مسعود لعلي) يادمان باشد شكست ها آزمايش ها ي خدا و راهی براي رسيدن به موفقيّت است(فقط لازم نيست تابلو آويزان كنيدـتوجّه به اصل متلب است )
Design By : Night Melody |